رمان دون

رمان انلاین به همراه درخاستی های شما :)

رمان دون

رمان انلاین به همراه درخاستی های شما :)

رمان دون

پیشنهاد ویژه ی سرآشپز
رمان جیغ
............
ترس...
دلهوره....
با وجود این همه ظرافت دخترانه....
رویارویی با اتفاقاتی که هیچ وقت ب ذهنشم نمیرسید با ان ها روبه رو شود
اشک هایی سرازیر میشود...
دستانی میلرزد...
وچشمانی بسته میشود...
نگاه ها به این سوی وحشت حرکت میکنند و لحظه ب لحظه نابودی دختری را مینگرند....
که...
از تمامی این لحظات رنج میبرد
صدایی اشنا ب گوش میرسد....
زمزمه های پیاپی روی مغز این دختر تنها رژه میروند و اورا آزار میدهند....
چهره های متفاوت و ترسناک....
رمان <<جیغ>>

آسانسور

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ق.ظ

دانلود رمان آسانسور نودهشتیا

نویسنده: زهرا باقری

ژانر: فانتزی، معمایی

کسی جواب او را نداد. جرمی که از دیدن ترس و وحشت محسوس در چهره ی دوستانش تا حدودی احساس خطر کرده بود، بار دیگر برگشت وبه جیمی فلتون نگاه کرد و گفت:-خیلی خب، حالا

دیگه..نوریبورباجنیازا…ِا..جرمی با لحن ملایم تری او را تشویق به رفتن کرد؛ اما جیمی از جایش .تخادرپشدرزِنشپاکبیجردوجتسجهبشیاجهبودروخنناکت:دیسرپیسرِپزاهتسهآیمرج-داره چی کار می کنه؟اما پرسی بی آنکه پاسخی بدهد زوزه ی دیگری کشید و آنقدر از روی صندلی اش پایین رفت که فقط سرش قابل دیدن بود.جرمی سری از روی تاسف برای او تکان داد و بار دیگر به جیمی نگاه کرد و منتظر ماند تا او دسته ای کارت را از جیبش بیرون بکشد.اما گویی او بمبی ساعتی را ازجیبش درآورده و در مقابل چشم دانش آموزان تکان داد، زیرا همگی بلااستثنا نفسشان را در سـ*ـینه حبس کرده و ناله ای همگانی را سر دادند. جرمی که کلافه شده بود، با خونسردی از جیمی که هر سال وارد مدرسه شده و دسته ای از کارت هایش را میان بچه ها پخش می کرد، پرسید:-اینا همون کارت های معروف جیمی فلتونن؟ کارت های شانس؟جیمی که آب دهانش آویزان شده بود سرش را مانند فرفره ای تند تند تکان داد و خنده ی هزیانی کرد، سپس در مقابل چشم متعجب جرمی شروع کرد به رقصیدن.صدای جیغ دخترها بلند شد و پرسی زیر میز پناه گرفت.همان موقع الکس به طور ناگهانی نعره زد:-فرار کنین!جرمی که از رفتار الکس مات و مبهوت مانده بود رد انگشت هایش را دنبال کرد و جیمی فلتون را دید که طبق داستان های همیشگی دانش آموزان مدرسه، همان طور که دیوانه وار می رقصید کارت هایش را در هوا پخش کرده و هر کدام از آن ها را به سمت و سویی پراکنده کرد.بلافاصله چنان هیاهویی در کلاس برپا شد که در تمام دوران سابقه نداشت: بیش از نیمی از پسرها صندلی های خود را با سر و صدای بسیار کنار زدند و نعره زنان پا به فرار گذاشتند، دخترها نیز جیغ کشان و گریه کنان خود را زیر میزهایشان جمع کردن

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی