آسانسور
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ق.ظ
دانلود رمان آسانسور نودهشتیا
نویسنده: زهرا باقری
ژانر: فانتزی، معمایی
کسی جواب او را نداد. جرمی که از دیدن ترس و وحشت محسوس در چهره ی دوستانش تا حدودی احساس خطر کرده بود، بار دیگر برگشت وبه جیمی فلتون نگاه کرد و گفت:-خیلی خب، حالا
دیگه..نوریبورباجنیازا…ِا..جرمی با لحن ملایم تری او را تشویق به رفتن کرد؛ اما جیمی از جایش .تخادرپشدرزِنشپاکبیجردوجتسجهبشیاجهبودروخنناکت:دیسرپیسرِپزاهتسهآیمرج-داره چی کار می کنه؟اما پرسی بی آنکه پاسخی بدهد زوزه ی دیگری کشید و آنقدر از روی صندلی اش پایین رفت که فقط سرش قابل دیدن بود.جرمی سری از روی تاسف برای او تکان داد و بار دیگر به جیمی نگاه کرد و منتظر ماند تا او دسته ای کارت را از جیبش بیرون بکشد.اما گویی او بمبی ساعتی را ازجیبش درآورده و در مقابل چشم دانش آموزان تکان داد، زیرا همگی بلااستثنا نفسشان را در سـ*ـینه حبس کرده و ناله ای همگانی را سر دادند. جرمی که کلافه شده بود، با خونسردی از جیمی که هر سال وارد مدرسه شده و دسته ای از کارت هایش را میان بچه ها پخش می کرد، پرسید:-اینا همون کارت های معروف جیمی فلتونن؟ کارت های شانس؟جیمی که آب دهانش آویزان شده بود سرش را مانند فرفره ای تند تند تکان داد و خنده ی هزیانی کرد، سپس در مقابل چشم متعجب جرمی شروع کرد به رقصیدن.صدای جیغ دخترها بلند شد و پرسی زیر میز پناه گرفت.همان موقع الکس به طور ناگهانی نعره زد:-فرار کنین!جرمی که از رفتار الکس مات و مبهوت مانده بود رد انگشت هایش را دنبال کرد و جیمی فلتون را دید که طبق داستان های همیشگی دانش آموزان مدرسه، همان طور که دیوانه وار می رقصید کارت هایش را در هوا پخش کرده و هر کدام از آن ها را به سمت و سویی پراکنده کرد.بلافاصله چنان هیاهویی در کلاس برپا شد که در تمام دوران سابقه نداشت: بیش از نیمی از پسرها صندلی های خود را با سر و صدای بسیار کنار زدند و نعره زنان پا به فرار گذاشتند، دخترها نیز جیغ کشان و گریه کنان خود را زیر میزهایشان جمع کردن